سفارش تبلیغ
صبا ویژن

جزتو

روزها در بی خبری سپری می شد!

و من خسته و نادم از اشتباه ...

او دور و من تنها ...

شاید رنجیده خاطر ? شاید نه !

شاید ز  یاد برده ? شاید نه !

نمی دانستم ...

بی خبری بود و تنهایی ...

بی خبری بود و پشیمانی ...

بی خبری بود و دلی پر آشوب ...

کاش فقط می دانستم که فراموش شده ام!

کاش می دانستم که از خیالم آسوده گشته

روزها گذشت ...

پاییز آمد ... و چند روز بعد ... باران !!

همان بارانی که عاشقش هستم ... نم نم !

و من زیر باران ... یاد او در خاطر ...

گذرم بر خلوت دوستی افتاد ... گشتی زدم !

همسایه ای تازه نقل مکان کرده بود! غریبی آشنا!

از پنجره دوست ? نگاهم بر خلوت گاهش افتاد!

پر بود از رنگ و شادی! آسوده!

لبم خندید ? چشمانم ابری شد!

بغضی بر گلو نشست اما دلم آسود!

فراموش گشته ام انگار!

خوشحالم ...


فونت زیبا سازفونت زیبا سازفونت زیبا سازفونت زیبا سازفونت زیبا سازفونت زیبا ساز